عرفان مسیحی در اوایل قرون وسطا

 

بعد از پایان دوره آبای کلیسا چند قرن حیات عرفانی از بین رفته بود و تجربه عرفانی به ندرت ضبط و ثبت شده است .

 

دوره آبای کلیسا

 

پدران کلیسا یا پدران اولیه کلیسا که گاهی از آن‌ها به آباء کلیسا تعبیر می‌شود الهی‌دانان اولیه معلمان نامدار و کشیشان بزرگ و تأثیرگذار مسیحی بودند که عقاید و اصول مسیحیت را پایه‌ریزی کردند و آثار دانشورانه آنها مقدمه‌ای برای قرن‌های بعدی بود. دوره تاریخی‌ای که به دوره آباء کلیسا معروف است از ابتدای مسیحیت تا حدود سال 700 بعد از میلاد را در بر می‌گیرد.که در دیانت و فضیلت و تجربه و تقوا شهرت داشتند و از اواخر قرن ۱ (میلادی) تا ۷ (میلادی) زندگی می‌کردند. دوره‌ای که شورای نیقیه در۳۲۵ (میلادی) آن را به دو عهد آباء پیش و پس از نیقیه تقسیم کرد. کلمنس رومی، ایگناتیوس انطاکی، پولیکارپ ازمیری، قدیس برنابا، یوستینوس شهید، کلمنت اسکندرانی، اوریگنِس، ترتولیان و کوپریانوس جمعاً مشهور به آباء رسولی، از آباء پیش از نیقیه بودند و سیریل اسکندرانی، آتاناسیوس، یوحنای زرین‌دهان، ائوسبیوس قیصری، باسیلیوس کبیر، آمبروسیوس میلانی، اوگوستین قدیس، پاپ لئوی اول، بوئتیوس رومی، قدیس هیرونوموس، گرگوریوس کبیر و بید از آباء پس از نیقیه.

 

قرن یازدهم و دوازدهم

 

در این قرون تجدید حیات در دیانت عرفانی رخ داد. و اعتراضی به بی بندباری در زندگی معمول دینی بود و یک تجربه بی واسطه عرفانی از خدا داشتند . و قصد آنها  انتقال یقین و احساس خود بود . مانند قدیس پیتر دامیان که از این احساس روشن حقیقت الهام گرفته بود و و درتأملات آنسلم قدیس(  اسقف اعظم کانتربری )که دلبستگی ها ی عرفانی و اشتیاق ، تواضع را آشکار ساخت و تألیفاتی در الهیات او تأثیرات زیادی داشته است .

 

قرن دوازدهم سه عارف برجسته می زیستند و بیانگرسه جنبه از حیات عرفای مسیحی اند . 1-قدیسه هیلدگارد که رئیس صومعه زنان و پیشگوی آلمانی بود . 2-عارف اسکاتلندی ریچارد از سنت ویکتوری که قرون وسطا روانشناسی خودرا بی کم وکاست از او گرفتند . 3-قدیس برنارد جانشین شایسته پولس و اگوستین قدیس که تجدید و توسعه حیات باطنی را به آنان مدیون است .

 

قدیسه هیلدگارد

 

اولین شخصیت برجسته در زنجیرة زنان عارفه و او به طور کامل تهمتهای رایج آن زمان علیه عرفان را نفی کرد و نظریه قدیسه ترزا ( هدف از ازدواج معنوی کار و فعالیت است کاملا اثبات نمود . شخصیت و وسعت فعالیتهای هیلدگارد از قدرت فکری گسترده ای برخوردار بود . فعالیتهای هیلد گارد : دو صومعه بنا نهاد و نه کتاب در باب پدیده های طبیعی و راهنمای کاملی از طبیعت و خواص گیاهان نگاشت . و به پزشکی و سیاست علاقه مند بود و او شاعر و موسیقی دان بود و بیش از شصت سروده به او منصوب است .و علیه فساد و بی بندو باری موجود در کلیسا قدعلم کرد و با بزرگترین مردان خود مکاتبه داشت و آنها را مورد ملامت قرار می داد و انگیزه فعالیتش فرمانهای درونی بود .

 

عقاید هیلد گارد

 

1-از نظر او خدا نور بود و تصور خداوند به صورت نور و در قرون وسطا با آن مواجه هستیم که تا اندازه ای متأثر از اوست.

 

2-کسب تجربیات عرفانی : او تجربیات عرفانی خود را به راهبی به نام گیبر  که منشی او بود  که بعد از مرگ او زندگینامه او را نگاشت عرضه داشت . و او در این گزارش دو مرتبه از ادراک معنوی را عنوان می کند : ادراک اول : دریافتی خلسه آمیز از نور حیات بخش می گوید آغاز می شود . ادراک دوم : وپرتو پراکنده ای که او آن را سایه نور حیات بخش می نامد .  و شهودات او از طریق آن رؤیت شد .

 

و این گفتار هیلدگارد را باید جزء افراد عرفانی قرار داد که دریافتی بی واسطه از خداوند را همراه با موهبت طراوت و شادی قرار داد و با توجه هیلد گارد سخن رویسبرگ که به نور ازلی اشاره دارد « که خدانیست بلکه نوری است که ما از طریق آن خدا را می بینم و نور ناگهانی که از چهرة محبت الاهی می تابد و باعث شادی و شعف جسم و جان می شود .

 

اصطلاح سایة نور حیات بخش

 

این اصطلاح برای انبساط آشکار شهودی بکار برد که در پرتو آن به عنوان یک انسان اهل بصیرت و پیشگو به مراتب تازه ای از فهم و معرفت دست یافت و هیلدگارد این تجربیات را در سه سالگی داشته و درک عالم رویایی در سن 5 سالگی آغاز کرده است . و در جوانی و کودکی او مشاهدات درونی ثابت و پیش آگاهی هایی در باب حوادث داشت . و این بلوغ زود هنگام معنوی و روانی در واقع ماده خامی بود که گونه خاص عرفان از آن شکل گرفت .  هیلدگارد از رسالت سموئیل نبی که در سنین نوجوانی به نبوت مبعوث شد و تا فراخوانی فلارنس پرستار که به بانوی چراغ به دست مشهور است . و مبدع حرفه پرستاری است . که هیلدگارد در سن شش سالگی رسالت او را ادراک نمود در هیلد گارد بوده است .  و این موارد همین زمینه عرفانی دراو شد چنان که او می گوید : که من این چیزها را با گوش و چشم ظاهری ندیده ام و نشنیده ام بلکه آنها را بر اساس ارادة الهی مشاهده کرده ام . و او وقایع آینده را پیشگویی می کرد و دورة حقیقی رسالت عرفانی او در سایة شهودی پویا که یاد آور شهودهایی است که با دعوت انبیا پیوند داشتنددر دوره میانسالی او آغاز شد .

 

و در سال 1141 پس از تجسد پسر خدا در حای که 42 سال و هفت ماه از عمرم می گذشت نوری درخشان را از یک روزنه آسمانی به قلب و مغز او نفوذ کرد. و این نور شهود بی واسطه ای از معنای روحانی کتاب مقدس به او عنایت کرد

 

و  ندای درونی او را به ترویج الهامات خود در عالم امر نمود و شروع به نگارش مکاشفات خود کرد . از زمانی که دچار یک کشمکش درونی ناشی از عدم ترویج انگیزه هایش که جانب تواضع و احتیاط را رعایت می کرد شد  و به یک بیماری خطرناک مبتلا گشته بود .

 

و در کتاب مکاشفات خود او به بیان تعلیمات معنوی و هشدارهایی پیشگویانه از فسادهای عصر خویش پرداخت . و فشارهای زیادی را تحت تأثیر این تجربه ها تحمل کرد بیان می نمود که : این شهودی که جانم را می سوزاند . و در آخر عمرش به برنارد قدیس گفت که از زمان کودکیش هرگز از ابتلائلات فارغ نبوده است . و طی مکاشفه ای دیگری که برایش رخ داده بود که محل صومعه جدیدش به او نشان داده شد . و احساس او از خداوند و خصیصة خلاقیت در زندگی معنوی ، اورا در جرگة عرفا قرار داده است .

 

شرح حال قدیسه  های قرن سیزدهم

 

و عرفان او توسط عارفه معاصر خودش الیزابت اهل شونا  و در قرن بعد توسط سه راهبه از صومعه هلفد : شاعرة پرشور مشتیلد اهل ماکدبورک و قدیسه گرترودکبیر و قدیسه مشتیلد اهل هکبرن ادامه یافت .  و تمام این قدیسان بی واسطه در آیین عبادی الهاماتی داشتند و مکاشفات تمثیلی که مربوط به اسرار ایمان بود و ابزاری برای ادراک معنوی در آنها شده بود .مثلا  قدیسه گرترود از محبت خالصانه به خدا در نماد زیبای قلب مقدس مجال بیان یافت . و قدسیه مشتیلد کشش درونی خود  به هنگام  حمد و ثنا را در منظرة دل ربایی دید که در آن مسیح او را بلبل خود نامید . و مشتیلد اهی مگبورگ تحت تأثیر تخیل رمانتیک که وامدار شعر عرفی آن دوران بود سیر کلی و کامل حیات روح را نظاره کرد . و راهبه های  صومعه هلفد در  دنیایی تخیل زندگی می کردند  دنیایی که در آن تمام زیبایی ها ی لطیف عالم خلقت به تقدس بود . و منور از نور الاهی بود . و بهشت مملو از پرندگان و گل بود . و دعاهایشان به سوی خدا بود. و نوعی تمایل  ساده ای به زیور و پوشاک زنانه  داشتند .و ردای با شکوه و تاج نمادین راهبه ها به نحو ساده ای در آنها بود .

 

ریچارد قدیس

 

یکی از این کسانی که در تاریخ مسیحی اهمیت مشابه قدیسه هیلد گارد دارد و پیرو قواعد اگوستین است ریچارد ساکن صومعه سنت ویکتور است . و او اولین عارفی بود که تبیینی روان شناختی از احوالات عرفانی بیان نمود . و دارای تمایلات عرفانی قوی بود . و با برنارد قدیس مراوده داشتند . و دانته در کتاب کمدی الهی بخش بهشت به او به عنوان یک انسان مشتعل از عشق الهی که در عالم تأمل و مراقبه فراتر از انسان بود .  و ریچارد تعالیم دنیوی را حکمت بی ارزش خواند و فعالیتهای عقلی و عرفانی را با هم در آمیخت و او عقیده داشت که با عقل می توان امور قابل رویت و فابل ادراک را فهمید و پس از آن ذهن متأمل می تواند امور غیر قابل رویت و دور از عقل را درک کرد .

 

فهم عرفانی ریچارد

 

در فهم عرفانی ریچارد می توان سه مرحله را یافت : 1-انبساط ذهن که در آن ذهن استهداد خود را برای ورود به یک قلمرو وسیع تر تجربه فعلیت می بخشد . 2-عروج ذهن و وارد شدن آن به درک اموری فوق خود که جوهرة عبادت است 3-روی گردانی یا بیگانگی کامل ذهن از این جهان و التفات به واقعیت دیگر ی که موجب خلسه می شود .

 

و ریچارد این سه آموزش را در سه اثر بسط دارد :  1-در کتاب بنیامین صغیر یا آمادگی روح 2-بنیامین کبیر یا تأمل عرفانی 3- رساله کوچک مراتب چهارگانه محبت سوزان که کمال روح را در دو حیطه محبت و عبادت به صورت موازی به نمایش می گذارد . اولین مرحله با تأمل پرورش می یابد او این مرحله را با نامزدی مقایسه می کند . و مرحله دوم : جشن عروسی  است که روح انسانی را به روح الاهی وصل می کند و این مرحله با مراوده عمیق  عبادت سکوت اظهار می شود . مرحله سوم : تسلیم کامل یا فناست . که به طور راز گونه بیان می کند و روح دیگر تشنه برای وصول به خدا نیست بلکه تشنه حلول در خداوند است و مشابه اصطلاح های الی الحق و فی الحق در عرفان اسلامی است . مرحله آخر : مرحله آفرینندگی الاهی یا اتحاد تحول بخش است . در آن روح فرزندان معنوی را خود می آفریند و این مرحله هدف مراحل پیشین است . و ریچارد هر تصوری از عرفان مبتنی بر محوریت حظ فردی روح از خدا را رد می کند و همه چهره هایی مسیحی از جمله : پولس ، اگوستین ، برنارد ، فرانسیس و ترزا که در مراحل آخر از ندگی خودشان نمونه از باروری الهی بوده اند . و ریچارد به یک خودشناسی  ( شبیه آن در عرفان اسلامی حدیثی از رسول خدا «و من عرف نفسه فقد عرف ربه »)کاملا دقیق که آن را عاملی در تزکیه نفس ما انسان ها اشاره دارد . و عقیده ریچارد تلاش خردمندانه و دل بستگی و تلاش هر چند روح را برای داشتن تجربه عرفانی مستعد می سازد . ولی هرگز آن را ایجاد نمی کند و این تجربه عرفانی از دید نویسندگان بعد از او القایی است . و ریچارد تمایزی بین عبادت طبیعی و فوق طبیعی قائل شد . و ریچارد بعد از کتاب مقدس از نوشته های اکوستین بهره برد . و تجربه های عرفانی او با باروری الاهی هماهنگ بود .

 

قدیس برنارد

 

یکی دیگر از عرفای حیات دینی قرن دوازدهم قدیس برنارد است . که در سن 22 سالگی وارد فرقه سیستر سیان ( فرقه توسط قدیس روبر  در شهر سیتو فرانسه ایجاد شد و آنان به منظور باز گشت به سادگی و بی ریایی نخستین راهبان بندیکتی می کوشیدند و هر چه بیشتر خود را با عشق به خدا بیارایند و تن به ریاضت دهند)  شد .  و صومعه های سیسترسی بریتانیای کبیر بیانگر زهد و سخت کوشی و محبتی است که نشان دهنده بخشی از آرمانهای برنارد قدیس است . و او مقام پاپی را به دلیل سهل انگاری در تهییج مردم برای شرکت در جنگهای صلیبی مورد ملامت قرار داد و خودش به این امر مبادرت ورزید و قدیس برنارد محرک اصلی جنگهای صلیبی بود که به شکست فلاکت بار مسیحیان منجر شد . و این زایر در مورد برنارد این چنین می گوید که ره آورد برنارد تربیت سالکان و حفظ آنان است . و از نظر دانته به عنوان راهبر روح آدمی به سوی رفیع ترین اسرار بهشت است .

 

عشق برنارد

 

عشق برنارد از نوع حیات بخش و پرباری بود که نشانه یک عارف خلاق است . و عشق را فراتر از کشف و شهود ، طالب نفوذ خدا در زمین قلبش است . و بیعانه این تجربه باید آثار عملی آن باشد . و او نیز همانند ریچارد معتقد است که اتحاد با خدا باید در قدرت آفرینندگی عارف نمود یابد . برنارد با سخنان پرشور و جذبه خود حرارت و گرمی نوینی در حیات مذهبی مردم به وجود آورد  و از طریق محبت به آیین ، محبوب نجات دهنده و محب را متصل ساخت . و گفت شخص «سالک دارای قدوسیت آسمانی می شود و به مرتبه عشق علوی میرسد ». و در عرفان بعدی برای این سیر و سلوک سه مرحله قائل شدند تصفیه نفس و نورانیت نفس و وحدت نفس عاشق با معشوق.

 

آثار برنارد قدیس

 

بیشتر تعالیم برنارد قدیس در رساله کوچک درباره محبت خدا آمده است . و این رساله را در دوران پر مشغله اش نگاشت . آن را به صورت مجموعه ای شامل 86 موعظه در کتاب سرودهای روحانی که برای راهبان موعظه شده بود آورد.

 

کتاب سرودهای روحانی : این مجموعه مشخصه و خط مشی کلی یک زندگی معنوی و محبتی که به آن شکل می دهد.که یقینی ناشی از وصل و توجه به نمادگرایی کتاب غزل سلیمان ( که از کتابهای عهد قدیم که در ظاهر گفتگویی عاشقانه زن و مردی را بیان می کند و از نوشته های قرن سوم ق . م است و این غزلها به عنوان تصویری از رابطه میان مسیح و مسیحیان تفسیر می شود و این کتاب به غزل غزلها هم معروف است و استعاره های او سادگی عمق و اعتدال عرفانش را مبهم نمی سازد . و او پیوند با خداوند را دوست و پشتیبان روح را نشان می دهد .

 

مرحله دوم زندگی برنارد در پیوند با خداوند است که یک صورت از عرفان یک معنویت والایی را شکل گرفته بود . و ابزار بشری را مانع توسعه عرفان دانست که حجاب تن و جسم و نفس باعث می شود نورانی ترین نورها  از میان درها باز وارد نشود . و از طریق شکافهای  باریک وارد شود . این عبارت برنارد که تلالویی از نور الهی در قرن دوازدهم میلادی بود .

 

مرتبه چهارم : محبت است که از این طریق توانست آگاهی قوی او از خداوند داشته باشد که نوع دیگر تامل عرفانی است و مربوط به سالهای اولیه حیات عرفانی اش ظاهر شد . که در آن نفس ناگهان و برای لحظه ای کوتاهتر از یک دم در غفلت کامل از خود فانی در خداوند به نظر می رسد . و به عقیده او چنین استعدادی لازم است برای اینکه خود را محو کنی که گویی هیچ گاه نبوده ای و از نفس خود یکسره فارغ شوی و از خود خالی شوی .  حیات عرفانی جامعه مسیحی در قرون وسطا رنگ تعالیم او را دارد .  و معروفترین سخن پاسکال  (  عارف فرانسوی او معتقد بود عقل از اثبات وجود خدا ناتوان است و فقط ایمان می تواند انسان را از وجود مطمئن سازد . و بیان معقولیت و موجه بودن اعتقاد به وجود خداست . )که می گوید : «در آنچه مرا جست و جو کرده ای مرا یافته ای . » انعکاس سخنی از برنارد در کتاب محبت خداست .

 

جمع بندی این فصل

 

عرفان در قرون وسطی علاوه بر مکاتب مدرسی و انجام اعمال و مناسک در کلیسا ، بعضی طریقه های دیگر نیز به روش عارفانه یعنی خلوص و تفکر و مراقبت نیز در جهان مسیحیت به وجود آمد که ریشه آن قدیم بود . ولی در قرون وسطی صورتی دیگر حاصل کرد . مرتاضان یعنی راهبان و راهبات یک جنبه عرفانی به روش سیر و سلوک خود داده بودند . وقتی که گوشه خلوت و انزوا می گرفتند و نفس را از خبائث و شرور پاک کرده و روح را در عالم تجرد و روحانیت با قدیسان و ابرار و حتی تا پایه عرش الاهی بالا می بردند . این روش در قرون وسطی هم حنبه سیر و سلوک فردی داشت و هم صورت طریقه عام مذهبی .

 

 

 

موفق باشید

 

 

 

اکرم شمشکی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Template Design:Afzadi