مقدمه

 

مِنْ اَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنى اِسْرائيلَ اَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسادٍ فى الْاَرْضِ فَكَاَنَّمَا قَتَلَ النّاسَ جَميعاً وَ مَنْ اَحْيَاهَا فَكَاَنَّمَا اَحْيَا النّاسَ جَميعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ اِنَّ كَثيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فى الْاَرْضِ لَمُسْرِفُونَ.

از اين رو بر فرزندان اسرائيل نوشتيم كه هر كس، فردى را جز در برابر [كشتن ]كسى، [و] يا [به كيفر] فسادى - كه در زمين كرده باشد - بكشد، [گناه و جنايتش ]چنان است كه گويى همه مردم را كشته است؛ و هر كس او را زندگى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زندگى بخشيده است؛ و به يقين پيام آوران ما دليل هاى روشن براى آنان آوردند، امّا پس از آن، [باز هم ]بسيارى از آنان در روى زمين گزافكارى مى كنند.

 تفسیرنور

نکته ها          

 در اين آيه از كشتن يك نفر به منزله‏ى كشتن همه مردم مطرح شده است. براى توضيح اين حقيقت چند بيان و معنا مى‏توان عرضه كرد:

 الف: قتل يك نفر، كيفرى همچون قتل همه مردم را دارد.

 ب: حرمت قتل يك نفر نزد خداوند، به منزله قتل همه‏ى مردم نزد شماست.

 ج: قتل يك نفر، بى‏اعتنايى به مقام انسانيّت است.

 ه : قتل يك نفر، سلب امنيّت از همه‏ى مردم است.

 و: چون انسان‏ها به منزله‏ى اعضاى يك پيكرند، پس قتل يكى قتل همه است.

 ز: جايگاه دوزخى قاتل يك نفر، جايگاه كسى است كه قاتل همه باشد.[1]

 ح: قتل يك نفر، زمينه‏ساز قتل همه است.

 ط: يك انسان مى‏تواند سرچشمه‏ى يك نسل باشد، پس قتل او به منزله‏ى قتل يك نسل است. (به نظر مى‏رسد اين احتمال بهتر است)

 در روايات مى‏خوانيم: فانى‏شدن تمام دنيا نزد خداوند، از كشتن يك‏مؤمن آسان‏تر است.[2]

 امام صادق‏عليه السلام فرمودند: كسى كه در موضعى كه آب يافت نمى‏شود، تشنه‏اى را سيراب كند، مانند كسى است كه نفسى را زنده كرده باشد.[3]

 طبق آيات و روايات، هدايت وارشاد مردم به راه حقّ، نوعى احيا مى‏باشد و گمراه كردن مردم، نوعى قتل است. سوره انفال، آيه 24، دعوت پيامبر را مايه‏ى حيات مردم مى‏خواند: «دعاكم لما يحييكم».

 امام صادق‏عليه السلام نيز فرمودند: «مَن اخرجها من ضلال الى هدى فكانّما أحياها ومن اخرجها من هدى الى الضلال فقد قتلها» هركس نفس منحرفى را هدايت كند او را زنده كرده و هر كس ديگرى را منحرف كند او را كشته است.[4]

 امام صادق‏عليه السلام فرمودند: «نجاها من غرق او حرق او سَبُع او عدوّ» مراد از احياى نفس، نجات گرفتاران از غرق وآتش سوزى ودرّنده يا دشمن است. [5]و در روايت ديگر آنمده است: كسى كه به گرسنه‏اى غذا ندهد، به منزله‏ى كشتن اوست وغذا دادن، به منزله‏ى زنده كردن اوست.[6]

 امام باقرعليه السلام فرمود: مسرفان همان كسانى هستند كه حرام‏ها را حلال مى‏شمرند و خون‏ها را مى‏ريزند. [7]

پيام ها           

 1- گاهى حوادث تاريخى، عامل صدور فرمان‏هاى الهى است. «من أجل ذلك»

 2- انسان‏ها و سرنوشتشان در طول تاريخ به هم پيوند دارند. «من أجل ذلك كتبنا على بنى اسرائيل»

 3- احكام الهى حكمت دارد وگزاف نيست. «من اجل ذلك»

 4- براى جلوگيرى از سنگدلى وپرهيز از تكرار حادثه، كيفر ومجازات لازم است. «من اجل ذلك كتبنا»

 5 - جان همه‏ى انسان‏ها از هر نژاد و منطقه كه باشند، محترم است. «نفساً»

 6- اعدام مفسد، در قانون بنى‏اسرائيل نيز بوده است. «كتبنا على بنى‏اسرائيل انّه من قتل نفساً بغير نفس او فساد فى الارض»

 7- خودكشى و سقط جنين، از نمونه‏هاى «قتل نفس» و حرام است. «من قتل نفساً...»

 8 - جان كسى كه در زمين فساد مى‏كند يا براى جان مردم ارزشى قائل نيست و آنان را به قتل مى‏رساند، بى‏ارزش است و بايد از بين برود. «بغير نفس او فساد»

 9- كشتن انسان در دو مورد جايز است:

 الف: به عنوان قصاصِ قاتل. «بغير نفس»

 ب: براى از بين بردن مفسد. «او فساد»

 10- ارزش عمل مربوط به انگيزه و هدف است. كشتن يك نفربه قصد تجاوز، به قتل رساندن يك جامعه است؛ «فكانّما قتل النّاس جميعاً» امّا كشتن به عنوان قصاص، حيات جامعه است. «ولكم فى القصاص حيوة»[8]

 11- تجاوز به حقوق يك فرد، تهديد امنيّت جامعه است. «فكانّما قتل النّاس جميعاً» آنان كه كارشان نجات جان انسان‏هاست، مانند پزشكان، پرستاران، مأموران آتش‏نشانى، امدادگران، داروسازان و... بايد قدر خود وارزش كار خويش را بدانند. «فكانّما قتل النّاس جميعاً»

 12- نشان جامعه‏ى زنده، امداد رسانى به گرفتاران و نجات جانهاست. «من أحياها فكأنّما أحيى النّاس جميعاً»

 13- عدم ايمان وعمل مردم به گفتار رسولان، در طول تاريخ بوده است. «و لقد جائتهم رسلنا بالبيّنات ثمّ انّ كثيراً منهم بعد ذلك فى الارض لمسرفون»

 14- انسان مختار است، با آمدن پيامبران هم مى‏تواند راه خلاف برود. «و لقد جائتهم رسلنا بالبيّنات... بعد ذلك فى الارض لمسرفون»

 

 

 

 

 

 

 

 

تفسیر نمونه

است نخست مى فرمايد: بخاطر همين موضوع بر بنى اسرائيل مقرر داشتيم كه هر گاه كسى انسانى را بدون ارتكاب قتل ، و بدون فساد در روى زمين به قتل برساند، چنان است كه گويا همه انسانها را كشته است و كسى كه انسانى را از مرگ نجات دهد گويا همه انسانها را از مرگ نجات داده است .

 من اجل ذلك كتبنا على بنى اسرائيل انه من قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الارض فكانما قتل الناس جميعا و من احياها فكانما احيا الناس جميعا)

 در اينجا سؤ ال مهمى پيش مى آيد كه چگونه قتل يك انسان مساوى است با قتل همه انسانها و نجات يك نفر مساوى با نجات همه انسانها مى باشد!

 مفسران در اينجا پاسخهاى زيادى داده اند . در تفسير تبيان شش پاسخ و در مجمع البيان پنج پاسخ و در كنز العرفان چهار پاسخ به آن داده شده است ولى پاره اى از آنها از معنى آيه بسيار دور است .

 آنچه مى توان در پاسخ سؤ ال فوق گفت اين است كه : قرآن در اين آيه يك حقيقت اجتماعى و تربيتى را بازگو ميكند زيرا:

 اولا - كسى كه دست به خون انسان بيگناهى مى آلايد در حقيقت چنين آمادگى را دارد كه انسانهاى بيگناه ديگرى را كه با آن مقتول از نظر انسانى و بيگناهى برابرند مورد حمله قرار دهد و بقتل برساند، او در حقيقت يك قاتل است و طعمه او انسان بيگناه ، و مى دانيم تفاوتى در ميان انسانهاى بيگناه از اين نظر نيست ، همچنين كسى كه بخاطر نوع دوستى و عاطفه انسانى ، ديگرى را از مرگ نجات بخشد اين آمادگى را دارد كه اين برنامه انسانى را در مورد هر بشر ديگرى انجام دهد، او علاقمند به نجات انسانهاى بيگناه است و از اين نظر براى او اين انسان و آن انسان تفاوت نمى كند و با توجه به اينكه قرآن[9]

مى گويد فكانما... استفاده ميشود كه مرگ و حيات يك نفر اگر چه مساوى با مرگ و حيات اجتماع نيست اما شباهتى به آن دارد.

 ثانيا - جامعه انسانى در حقيقت يك واحد بيش نيست و افراد آن همانند اعضاى يك پيكرند، هر لطمه اى به عضوى از اعضاى اين پيكر برسد اثر آن كم و بيش در سائر اعضاء آشكار مى گردد زيرا يك جامعه بزرگ از افراد تشكيل شده و فقدان يك فرد خواه ناخواه ضربهاى به همه جامعه بزرگ انسانى است . فقدان او سبب ميشود كه به تناسب شعاع تاثير وجودش در اجتماع محلى خالى بماند، و زيانى از اين رهگذر دامن همه را بگيرد، همچنين احياى يك نفس سبب احياى سائر اعضاى اين پيكر است ، زيرا هر كس به اندازه وجود خود در ساختمان مجتمع بزرگ انسانى و رفع نيازمنديهاى آن اثر دارد بعضى بيشتر و بعضى كمتر.

 و اگر در بعضى از روايات مى خوانيم كه مجازات چنين انسانى در قيامت مجازات كسى است كه همه انسانها را كشته اشاره بهمين است نه اينكه از هر جهت مساوى يكديگر باشند و لذا در ذيل همين روايات مى خوانيم اگر تعداد بيشترى را بكشد مجازات او همان نسبت مضاعف شود!

 از اين آيه اهميت مرگ و حيات يك انسان از نظر قرآن كاملا آشكار ميشود، و با توجه به اينكه اين آيات در محيطى نازل گرديد كه خون بشر مطلقا در آن ارزشى نداشت عظمت آن آشكارتر ميگردد.

 قابل توجه اينكه در روايات متعددى وارد شده است كه آيه اگر چه مفهوم ظاهرش مرگ و حيات مادى است اما از آن مهمتر مرگ و حيات معنوى يعنى گمراه ساختن يك نفر يا نجات او از گمراهى است . كسى از امام صادق (عليه السلام ) تفسير اين آيه را پرسيد، امام فرمود:

من حرق او غرق - ثم سكت - ثم قال تاويلها الاعظم ان دعاها فاستجاب له :[10]

يعنى منظور از كشتن و نجات از مرگ كه در آيه آمده نجات از آتشسوزى يا غرقاب و مانند آن است ، سپس امام سكوت كرد و بعد فرمود: تاويل اعظم و مفهوم بزرگتر آيه اين است كه ديگرى را دعوت به سوى راه حق يا باطل كند و او دعوتش را بپذيرد.

 سؤ ال ديگرى كه در آيه باقى مى ماند اين است كه چرا نام بنى اسرائيل بخصوص در اين آيه آمده ! با اينكه مى دانيم حكم مزبور اختصاصى به آنها ندارد.

 در پاسخ ميتوان گفت ذكر نام بنى اسرائيل به خاطر آن است كه مسئله قتل و خونريزى مخصوصا قتلهائى كه از حسد و تفوقطلبى سرچشمه ميگيرد در ميان آنها فراوان بوده است ، و هم اكنون نيز قربانيان بيگناهى كه به دست آنها كشته ميشوند رقم بزرگى را تشكيل ميدهند، به همين جهت نخستين بار اين حكم الهى در برنامه هاى آنها گنجانيده شد!

 و در پايان آيه : اشاره به قانون شكنى بنى اسرائيل كرده ميفرمايد: پيامبران ما با دلائل روشن براى ارشاد آنها آمدند ولى بسيارى از آنها قوانين الهى را در هم شكستند و راه اسراف را در پيش گرفتند.

 (و لقد جائتهم رسلنا بالبينات ثم ان كثيرا منهم بعد ذلك فى الارض لمسرفون ).

 بايد توجه داشت كه : اسراف در لغت ، معنى وسيعى دارد كه هر گونه تجاوز و تعدى از حد را شامل ميشود اگر چه غالبا در مورد بخششها و هزينه ها و مخارج به كار ميرود.[11]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تفسیرمجمع البیان

گناه آدمكشى

 اينك در اين آيه شريفه، آفريدگار هستى در اشاره به گناه سهمگين آدمكشى و تجاوز به حقّ حيات مى فرمايد:

 مِنْ اَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنى اِسْرائيلَ اَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساٍ بِغَيْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسادٍ فى الْاَرْضِ

 از اين رو، و يا به بيان «زجاج» از اين جنايت سهمگين كه به دست «قابيل» پديد آمد، ما بر فرزندان اسرائيل نوشتيم كه: هر كس ديگرى را بى آن كه كسى را كشته باشد تا سزاوار كشته شدن گردد، و يا بى آن كه فسادى در روى زمين نموده باشد تا در خور كشتن شود، از پا درآورد، گناهش در بارگاه خدا بسان كسى است كه همه انسان ها را كشته است.

 منظور از «فساد» اين است كه به جنگ با خدا و پيامبرش برخيزد و يا در ميان مردم بى گناه، وحشت و ناامنى پديد آورد.

 فَكَاَنَّمَا قَتَلَ النّاسَ جَميعاً وَ مَنْ اَحْيَاهَا فَكَاَنَّمَا اَحْيَا النّاسَ جَميعاً

 در تفسير اين فراز از آيه شريفه ديدگاه ها متفاوت است:

 1 - به باور گروهى از جمله «مجاهد»، منظور اين است كه همه انسان ها به خاطر جنايت سهمگين آدمكشى، با قاتل دشمن مى گردند و كار به گونه اى جلوه مى كند كه گويى آن تبهكار آهنگ كشتن همه انسان ها را نموده، و در نتيجه همه بسان قربانى جنايت و نزديكان او، از جنايت قاتل پريشان و ناراحت شده و او را دشمن همه انسان ها مى پندارند. امّا در برابر آن، كسى كه انسانى را از خطر غرق شدن در آب يا سوختن در آتش، يا افتادن در زير آوار يا هر خطر مرگبارى نجات دهد و يا او را از سرگشتگى و گمراهى به راه درست راه نمايد، پاداش كارش بسان اين است كه همه انسان ها را زندگى بخشيده است و خدا پاداش احياگر انسانيت را به او ارزانى مى دارد. به هرحال چنين كسى در نظر همه انسان ها نيز بزرگ مى نمايد، چراكه با حفظ برادر نوعى آنان، گويى همه آنان را حرمت كرده است.

 ذكر اين نكته لازم است كه اين ديدگاه از امام باقر عليه السلام نيز روايت شده است و آن حضرت افزودند كه: از اين كار بهتر، كار كسى است كه انسان گمراهى را به راه درست رهبرى نمايد. و افضل من ذلك ان يخرجها من ضلال الى هدى.

 2 - امّا به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: هر كس پيامبر يا امام دادگرى را بكشد، چنان است كه گويى همه انسان ها را كشته است و كيفر كشتار همه انسان ها را خواهد چشيد. و اگر كسى از پيامبر و يا امام عدالت پيشه و آسمانى حمايت كند، از نظر پاداش چنان است كه گويى همه انسان ها را زندگى بخشيده است.

 3 - گروهى از جمله «طبرى» برآنند كه منظور آيه شريفه اين است كه هر كس، ديگرى را به ناروا بكشد، گناه همه آدمكشان تاريخ بشر به گردن اوست؛ چراكه شيوه زشت آدمكشى و تجاوز به حقّ حيات انسان ها را رواج داده و اين جنايت سهمگين را در نظرها آسان جلوه داده است. آرى، چنين كسى در حقيقت در كشتار ديگر آدمكشان به نوعى شركت دارد، زيرا او در اين راه گام سپرده و آن را هموار ساخته است. در برابر، هر كس جلوى شيوه زشت آدمكشى و خشونت را بگيرد و روش و سنت پسنديده اى براى دفاع از حقّ حيات انسان ها و جلوگيرى از كشتار، در جامعه پى افكند و رواج دهد و آن را فرهنگ مردم سازد، تا در پرتو آن آدمكشى را گناهى سهمگين شمارند و به اين كار زشت دست نيازند و آدمكشان را پليد و منفور شمارند، با اين كار پسنديده، او چنان است كه گويى همه مردم را زندگى بخشيده است؛ چراكه اگر نيك بينديشيم حقّ حيات همگان را از آفت بزرگى حراست نموده است، و همين كار بزرگ به مفهوم زنده ساختن همه انسانيت است.

 از پيشواى گران قدر توحيد آورده اند كه فرمود:

 «من سنّ سنّة حسنة له اجرها و اجر من عمل بها الى يوم القيامة، و من سنّ سنّة سيّئة فله وزرها و وزر من عمل بها الى يوم القيامة.»

 هر كس سيره و شيوه خداپسندانه و شايسته اى را رواج دهد، پاداش آن و پاداش عمل كنندگان به آن را تا روز رستاخيز دريافت مى دارد، و هر كس سيره و سياست زشت و ناپسندى را پى نهد، گناه آن و گناه عمل كنندگانِ به آن تا روز رستاخيز به گردن اوست.

 4 - و گروهى ديگر از جمله «ابن مسعود» مى گويند: منظور اين است كه هر كسى ديگرى را به ناروا بكشد، از ديدگاه قربانى و نزديكان او، بسان اين است كه همه انسان ها را كشته است، و كسى كه فردى را زندگى بخشد، از ديدگاه كسى كه نجات يافته، چنان است كه گويى همه را زندگى بخشيده است.

 5 - و پاره اى نيز بر اين باورند كه منظور آيه شريفه اين است كه كيفر قاتل يك انسان بى گناه لازم است؛ همان گونه كه اگر همه انسان ها را كشته باشد، لازم است كه به كيفر جنايت سهمگين خود برسد. و كسى كه از قاتل و كشنده انسانى بى گناه، بجا و سنجيده درگذرد، كارش چنان است كه گويى همه را مورد عفو قرار داده است.

 ذكر اين نكته لازم است كه حيات بخش و زندگى ساز انسانها و ديگر موجودات زنده، تنها خداست و جز او كسى نمى تواند اين موهبت و نعمت را به ديگران ارزانى دارد؛ و نسبت دادن آن به ديگرى، يا همچون دجّالگرى «نمرود» دروغى سهمگين است و يا يك نسبت مجازى است.

 وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ اِنَّ كَثيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فىِ الْاَرْضِ لَمُسْرِفُونَ

 اين فرزندان اسرائيل كه نام و يادشان به ميان آمد، مردمى بودند كه پيام آوران ما با دليل هاى روشن به سويشان آمدند، آن گاه بسيارى از آنان با شرك گرايى و آدمكشى و تجاوزكارى، در روى زمين به زياده روى پرداختند و راه تجاوزكارى و اسراف و گزافكارى را پيشه ساختند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع و مآخذ:

تفاسیر نور ،نمونه و مجمع البیان

 



[1] كافى، ج‏7، ص‏271.

[2] بحار، ج‏10، ص‏382.

[3] مكارم‏الاخلاق، ص‏135.

[4] كافى، ج‏2، ص‏210.

[5] تفسير برهان.

[6] كافى، ج‏2، ص‏204.

[7] تفسير نورالثقلين.

[8] بقره، 179.

[9] تفسير نمونه جلد 4 صفحه 355

 

[10] تفسير نمونه جلد 4 صفحه 356

 

[11] تفسير نمونه جلد 4 صفحه 357